کمپین رهروان غدیر

برداشتى غلط از کلام سیّد مرتضى درباره حدیث غدیر

سؤال: آیا این ادّعا که سید مرتضى حدیث غدیر را نصّ خفى بر خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته صحیح است؟

جواب: عده اى بیان کرده اند که اگر حدیث غدیر واضح ترین و قوى ترین نصّ بر امامت حضرت على(علیه السلام)است، چرا قدماى شیعه; همچون سید مرتضى آن را نصّ خفى براى خلافت دانسته است؟ زیرا او مى گوید: «ما ادعا نمى کنیم که نصّ در خلافت امیرالمؤمنین به علم ضرورى ثابت است، بلکه از راه استدلال ثابت مى شود و کسى از اصحاب خود را نمى شناسیم که چنین ادّعایى داشته باشد».(1)

در پاسخ باید گفت:

اولا: ادّعاى این که سید مرتضى حدیث غدیر را نصّ خفى دانسته ادّعایى باطل است و هرگز با مراجعه به کتاب «الشافى» چنین مطلبى استفاده نمى شود. سیدمرتضى(رحمه الله) نصوصى که دلالت بر امامت حضرت على(علیه السلام) دارد را بر دو قسم کرده است:

1 ـ نصوصى که شنوندگان، آن را از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیده و مقصود آن را به وضوح و ضرورت فهمیده اند; اگر چه در زمان ما این مطلب از راه استدلال اثبات مى شود; ظاهر و لفظ این کونه نصوص صراحت در امامت و خلافت داشته و معروف به نصّ جلىّ است; مثل قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) که فرمود: «سلّموا على علىّ بامرة المومنین»;(2) «بر على به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهید.» یا آن که مى فرماید: «هذا خلیفتى فیکم من بعدى فاسمعوا له و اطیعوا»;(3) «این ـ على(علیه السلام) ـ خلیفه من، در میان شما بعد از من است، پس به دستوراتش گوش فراداده و او را اطاعت کنید.»

2 ـ قسم دیگر که ما قطع نداریم شنوندگان، این مطلب را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) به وضوح و ضرورت فهمیده باشند و امتناعى ندارد که آنان از راه استدلال، دلالت الفاظ بر امامت را دریافته باشند و در زمان ما نیز علم به مقصود آن تنها از راه استدلال فهمیده مى شود; مثل قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) در خطاب به حضرت على(علیه السلام) که فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لانبىّ بعدى». یا حدیث «من کنت مولاه فعلىّ مولاه». این قسم از نصّ را اصحاب ما نصّ خفى مى دانند».(4)

از این بیان استفاده مى شود که مقصود سید مرتضى(رحمه الله) از نصّ خفى، تشکیک در دلالت حدیث غدیر بر امامت حضرت على(علیه السلام) نبوده است.

به تعبیر دیگر: مقصود سید مرتضى(رحمه الله) از این عبارت، آن است که علم به نصّ بر امامت حضرت على(علیه السلام) و خلافت او از جانب پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى ما با استدلال حاصل مى شود، گرچه براى مخاطبان عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)، برخى از این نصوص بدیهى و ضرورى بوده است.

ثانیاً: سید مرتضى(رحمه الله) بحث مفصّلى - حدود 66 صفحه - درباره صحّت سند و دلالت حدیث غدیر بر وصایت و امامت حضرت على(علیه السلام) داشته است، حال با وجود این چگونه مى توان نسبت تشکیک در حدیث را به او داد(5).(6)

 

1 ـ شافى، ج 2، ص 128.

2 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 1، ص 12.

3 ـ تاریخ طبرى، ج 2، ص 321; مسند احمد، ج 1، ص 111; مستدرک حاکم، ج 3، ص 132.

4 ـ شافى، ج 2، ص 67 و 68.

5 ـ شافى، ص 260و261.

6 ـ على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات (2)، ص 50.

کمپین رهروان غدیر

کمپین رهروان غدیر

برخورد امام علی(ع) با مساله غصب خلافت

سؤال: برخورد امام علی(ع) با مساله غصب خلافت چگونه بود؟

جواب: امام علی (ع) در خطبه شقشقیّه مى فرماید: «(هنگامى که دیدم او "ابوبکر" پیشدستى کرد و خلافت را در بر گرفت) من در برابر آن پرده اى افکندم و پهلو از آن تهى کردم (و خود را کنار کشیدم)» (فَسَدَلْتُ(1) دُونَها ثَوْباً، وَ طَوْیتُ عَنْها کَشْحاً(2)).

این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) هنگامى که خود را در برابر این جریان دید، آماده درگیرى نشد و به دلایلى که در ذیل به آن اشاره مى شود بزرگوارانه از آن چشم پوشید و زاهدانه از آن کناره گیرى کرد. ولى از سوى دیگر این فکر دائماً روح او را آزار مى داد که در برابر این انحراف بزرگ چه باید انجام دهد و مسئولیّت الهى خویش را چگونه پیاده کند؟

به همین دلیل اضافه مى کند: «پیوسته در این اندیشه بودم که آیا با دست بریده (و نداشتن یار و یاور) به مخالفان حمله کنم یا بر این تاریکى کور، صبر نمایم؟» (وَطَفِقْتُ اَرْتَئى بَیْنَ اَنْ اَصُولَ بِیَد جَذّاءَ،(3) اَوْ اَصْبِرَ عَلى طَخْیَة(4) عَمْیاءَ).

امام(علیه السلام) با این جمله، این حقیقت را روشن مى سازد که من هرگز مسئولیّت خودم را در برابر امّت و وظیفه اى که خدا و پیامبرش بر دوشم گذارده بودند فراموش نکرده، ولى چه کنم که در میان دو محذور، گرفتار بودم: محذور اوّل این که قیام کنم و با مخالفان، درگیر شوم در حالى که از یکسو، یار و یاور کافى نداشتم و از سوى دیگر این قیام موجب شکاف در میان مسلمین مى شد و فرصت به دست منافقان و دشمنانى مى داد که در انتظار چنین شرایطى بودند. محذور دوّم این که در آن محیط تاریک و ظلمانى صبر کنم.

تعبیر به «طَخْیَة عَمْیاءَ» با توجّه به این که «طخیه» خود به معناى ظلمت و تاریکى است اشاره به این است که گاهى ظلمتها شدید نیست و از خلال آن مى توان شبحى مشاهده کرد، ولى این ظلمت آن قدر شدید بود که باید ظلمت کورش نامید. سپس توصیف بیشترى از شرایط آن زمان در سه جمله کوتاه و پرمعنا ارائه مى دهد و مى فرماید: «ظلمت و فتنه اى که بزرگسالان را فرسوده و کودکان خردسال را پیر و مردم با ایمان را تا واپسین دم زندگى و لقاى پروردگار رنج مى دهد» (یَهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ، وَیَشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، وَ یَکْدَحُ(5) فیها مُؤمِن حَتّى یَلْقى رَبَّهُ).

از این عبارت به خوبى روشن مى شود که یک رنج و درد عمومى، همه را تحت فشار قرار داده بود. صغیران را پیر مى کرد و پیران را زمین گیر، ولى مؤمنان رنج مضاعفى داشتند چرا که مشکلات روزافزون جامعه اسلامى و خطراتى که از هر سو آن را تهدید مى کرد آنان را در اندوه عمیق و رنج بى پایانى فرو برده بود، همان درد و مصیبتى که با گذشت زمان و در مدّت کوتاهى در عصر «بنى امیّه» خود را نشان داد و بسیارى از زحمات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان راستین نخستین را بر باد داد.

سرانجام، تصمیم گیرى خود را در برابر این «دو راهى» مشکل و خطرناک به این صورت بیان مى فرماید: «سرانجام (بعد از اندیشه کافى و در نظر گرفتن تمام جهات) دیدم بردبارى و شکیبایى در برابر این مشکل، به عقل و خرد نزدیکتر است» (فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هات(6) اَحْجى(7)).

«به همین دلیل شکیبایى پیشه کردم (نه شکیبایى آمیخته با آرامش خاطر بلکه) در حالى بود که گویى چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود» (فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَیْنِ قَذىً،(8) وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً(9)).

این تعبیر، ترسیم گویایى از نهایت ناراحتى امام در آن سالهاى پر درد و رنج مى باشد که نمى توانست چشم به روى حوادث ببندد و نه بگشاید و نیز نمى توانست فریاد کشد و سوز درون خود را آشکار سازد. «چرا که با چشم خود مى دیدم میراثم به غارت مى رود!» (اَرى تُراثى نَهْباً).

در مورد کتب آسمانى مى خوانیم: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»؛ (سپس کتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم).(10) و از همین نظر در حدیث مشهور نبوى آمده است: «اَلْعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنْبیاءِ»؛ (دانشمندان وارثان پیامبرانند).(11)

شاهد این سخن تاریخ گویاى زندگى على(علیه السلام) است، او عملا نشان داد که هیچ گونه دلبستگى به مال و مقام ندارد و خلافت را ـ بدون انجام وظایف الهى ـ همانند کفش کهنه بى ارزش، یا آب بینى حیوانى مى دانست، چگونه ممکن است براى از دست رفتن آن چشمى پرخاشاک و گلویى گرفته، داشته باشد؟

بعضى احتمال داده اند که منظور از این «میراث غارت شده» ، «فدک» باشد که پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى دخترش «زهرا»(علیها السلام) گذارده بود و از آن جا که مال همسر در حکم مال شوهر است این تعبیر را بیان فرمود؛(12) ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد چرا که در تمام این خطبه، سخن از مسأله خلافت است و این جمله نیز ناظر به آن است.(13)

منابع

1. «سَدَلْتُ» از مادّه «سَدْل» بر وزن «عدل» در اصل به معناى نزول چیزى از بالا به پایین به گونه اى که آن را بپوشاند مى باشد، بنابراین «سَدَلْتُ» مفهومش این است که آن را رها کردم و چیزى بر آن فرو افکندم.

2. «کشح» (بر وزن فتح) به معناى پهلوست و «طَوَى عَنْهُ عَنْهُ کَشْحَهُ» کنایه از بى اعتنایى و صرف نظر کردن از چیزى است.

3. «جَذّاء» به معناى شکسته و بریده است.

4. «طَخیة» به معناى تاریکى و ظلمت و گاه به معناى ابرهاى نازک است و «طخیاء» به معناى شب تاریک است.

5. «یَکْدح» از مادّه «کَدْح» به معناى سعى و کوشش توأم با خستگى است.

6. «ها» در واژه «هاتا» علامت تنبیه است و «تا» اسم اشاره مؤنث، اشاره به «طخیة» (تاریکى و ظلمت) است که در جمله هاى قبل آمده است. بعضى نیز مشارالیه را حالتى دانسته اند که از عبارت استفاده مى شود و معنا چنین است: «فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هذه الحالة اَحْجى».

7. «اَجْحى» از مادّه «حجا» به معناى عقل است بنابراین اَحْجى به معناى عاقلانه تر مى باشد.

8. «قذى» به معناى آلودگى و به معناى خاشاک آمده است.

9. «شجى» به معناى اندوه و غم و شدّت و رنج، و گاه به معناى استخوان یا چیز دیگرى که در گلو، گیر کند، آمده است.

10. سوره فاطر، آیه 32.

11. اصول کافى، ج 1، ص 32 و 34.

12. منهاج البراعة، جلد3، صفحه 45.

13. پیام امام علی (ع) ، جلد 1، ص 327.

کمپین رهروان غدیر

کمپین رهروان غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

از آیاتی که به طور خاص در شأن امامت امیر المومنین و اولاد طاهرینش (علیهم السلام) نازل شده، آیه ی 67 سوره ی مائده معروف به «آیه ی تبلیغ» می باشد. نزول این آیه پیش از وقوع ماجرای غدیر خم و ایراد خطبه ی مفصل حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) در آنجا می باشد. شأن نزول آیه و ماجرای غدیر خم از مسلمات تاریخی و مورد اتفاق همه ی مسلمانان از شیعه و سنّی می باشد. اما از آنجا که این آیه و سپس خطبه ی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دلیلی است واضح و آشکار بر امامت و ولایت حضرت علی (علیه السلام)، مخالفین و معاندین دست به کار شده و ایراداتی بر استدلال شیعه به این آیه مطرح کرده اند. یکی از این اشکالات آن است که مگر ممکن است رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از ابلاغ امر خدا ترسیده باشند؟! خوف برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) چه معنائی دارد؟!

در این مقاله بر آنیم تا پاسخی کوتاه به این اشکال بی مورد بدهیم.

 

دلایل خوف رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم

پیامبر (ص) از ابلاغ این پیام الهی به این جهت که مردم به او تهمت زده و نسبت دروغ دهند و به بگویند ، پسر عموی خود را معرفی نموده ، خوفناک بوده است . همچنین نزدیک بودن آنان به عصر جاهلیت و مسائل قومی و قبیله ای ، ممکن بود آنان را از پذیرش سخن رسول خدا (ص) بازدارد .

حاکم حسکانی حنفی که از علمای سرشناس اهل سنت در قرن پنجم می‌باشد ، در کتاب معروف خود "شواهد التنزیل" روایاتی را نقل کرده که به خوف رسول خدا در آن ها اشاره شده است. در اینجا دو مورد را با هم می بینیم.

 

ابن عباس و جابر بن عبد الله می گویند : خداوند پیامبر را امر کرد که علی را برای مردم نصب کند و آنان را از ولایت او باخبر نماید . پس رسول خدا ترسید که مردم بگویند : پسرعمویش را یاری کرد و به خاطر این بر وی طعنه بزنند . لذا خدا به او وحی کرد که : ای رسول ! آنچه را از سوی پروردگارت به تو رسیده ابلاغ کن ! الآیه . پس رسول خدا برای ولایت او در روز غدیر اقدام نمود .

عن ابن عباس و جابر بن عبد الله قالا أمر الله محمدا أن ینصب علیا للناس لیخبرهم بولایته فتخوف رسول الله ص أن یقولوا حابى ابن عمه و أن یطعنوا فی ذلک علیه، فأوحى الله إلیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الآیة، فقام رسول الله بولایته یوم غدیر خم.

شواهدالتنزیل ، الحاکم الحسکانی ، ج 1 ص 256

 

عبد اللَّه بن عباس حدیث معراج را از پیامبر نقل مى‏کند تا آنجا که خداوند فرمود: من پیامبرى را مبعوث نکردم مگر اینکه براى او وزیرى قرار دادم و تو رسول خدا هستى و على وزیر توست.

ابن عباس می گوید: پیامبر خدا فرود آمد و دوست نداشت از این موضوع به مردم سخن بگوید، چون آنان به عصر جاهلیت نزدیک بودند تا اینکه شش روز گذشت و خداوند این آیه را نازل کرد: «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ ، شاید تو ترک‏کننده قسمتى از آنچه بر تو وحى شده است باشى» پس پیامبر خدا تحمل کرد تا اینکه روز هیجدهم شد و این آیه نازل گردید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» آنگاه پیامبر خدا به بلال دستور داد که در میان مردم اعلام کند که فردا کسى نماند مگر اینکه به غدیر خم برود، پیامبر خدا و مردم فردا (به آنجا) رفتند، پیامبر گفت: اى مردم خداوند مرا با پیامى به سوى شما فرستاده است و من در آن درنگ مى‏کردم از بیم آنکه مرا متهم و تکذیب کنید تا اینکه پروردگارم با وعیدى پس از وعیدى مرا در باره آن مورد عتاب قرار داد.

آنگاه دست علىّ بن ابى طالب (ع) را گرفت و او را بلند کرد تا جایى که مردم سفیدى بغل آنها را دیدند سپس گفت: اى مردم! خدا مولاى من است و من مولاى شمایم، پس هر کس که من مولاى اویم على مولاى اوست، خداوندا هر کس را که او را دوست بدارد دوست بدار و هر کس را که او را دشمن بدارد دشمن بدار و هر کس را که او را یارى کند یارى کن و هر کس را که او را خوار سازد خوار کن و این آیه نازل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» .

 

عن عبد الله بن عباس عن النبی ص [و ساق‏] حدیث المعراج إلى أن قال و إنی لم أبعث نبیا إلا جعلت له وزیرا، و إنک رسول الله و إن علیا وزیرک. قال ابن عباس فهبط رسول الله فکره أن یحدث الناس بشی‏ء منها إذ کانوا حدیثی عهد بالجاهلیة حتى مضى [من‏] ذلک ستة أیام، فأنزل الله تعالى فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ فاحتمل رسول الله [ص‏] حتى کان یوم الثامن عشر، أنزل الله علیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ثم إن رسول الله ص أمر بلالا حتى یؤذن فی الناس أن لا یبقى غدا أحد إلا خرج إلى غدیر خم، فخرج رسول الله ص و الناس من الغد، فقال یا أیها الناس إن الله أرسلنی إلیکم برسالة و إنی ضقت بها ذرعا مخافة أن تتهمونی و تکذبونی حتى عاتبنی ربی فیها بوعید أنزله علی بعد وعید، ثم أخذ بید علی بن أبی طالب فرفعها حتى رأى الناس بیاض إبطیهما [إبطهما] ثم قال أیها الناس الله مولای و أنا مولاکم فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. و أنزل الله الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏ .

شواهدالتنزیل ، الحاکم الحسکانی ، ج 1 ص 257 و 258

 

جایگاه حاکم حسکانی :

او در میان جامعه اهل سنت از جایگاه ممتازی برخوردار است از جمله ذهبی رجالی سرشناس اهل سنت ، او را چنین معرفی می‌نماید :‌

الإمام المحدث البارع القاضی أبو القاسم عبیدالله بن عبدالله ابن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسکان القرشی العامری النیسابوری الحنفی الحاکم ...

او إمام ، محدث ، دانشمند ، قاضی أبو القاسم عبیدالله بن عبدالله ابن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسکان قرشی عامری نیسابوری حنفی و حاکم است  ...

سیر أعلام النبلاء ، ، الذهبی ، ج 18 ص 268

 

تعبیر امام در مورد او به خوبی از جایگاه ممتاز حاکم حسکانی خبر می‌دهد .

همچنین ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ و سیوطی در کتاب طبقات الحفاظ درباره او چنین می‌نویسند :

الحسکانى القاضى المحدث أبو القاسم عبید الله بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسکان القرشی العامری النیسابوری الحنفی الحاکم ویعرف بابن الحذاء الحافظ شیخ متقن ذو عنایة تامة بعلم الحدیث ...

حسکانى ، قاضى و محدث ، أبو القاسم عبید الله بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسکان قرشی عامری نیسابوری حنفی حاکم و معروف به ابن حذاء است ، که حافظ و شیخی متقن و دارای عنایتی تمام به علم حدیث بوده است  ...

تذکرة الحفاظ ، الذهبی ، ج 3 ص 1200 - طبقات الحفاظ ، السیوطی ، ج 1 ص 442

 

شاهد متقنی بر این خوف رسول اکرم (ص) سخنی است که در صحیحین از ایشان نقل شده است . بخاری و مسلم در صحیحین نقل کرده اند که عقبة بن عامر می گوید:

روزی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بر جنازه ای نماز خوانده و سپس بر منبر رفت و سخنانی ایراد کرد و در پایان فرمود: به خدا قسم نمی ترسم که بعد از من مشرک شوید، بلکه آنچه بر شما می ترسم این است که به دنیا رغبت کرده و برای آن رقابت کنید.

عن عقبة ابن عامر أن النبی صلى الله علیه وسلم خرج یوما فصلى على أهل أحد صلاته على المیت ثم انصرف إلى المنبر فقال إنی فرط لکم وأنا شهید علیکم وإنی والله لأنظر إلى حوضی الآن وإنی أعطیت مفاتیح خزائن الأرض أو مفاتیح الأرض وإنی والله ما أخاف علیکم أن تشرکوا بعدی ولکن أخاف علیکم أن تنافسوا فیها .

صحیح البخاری ، البخاری ، ج 2 ص 94 و ج 5 ص 40 و ج 7 ص 173 - صحیح مسلم ، مسلم النیسابوری ، ج 7 ص 67

 

نسبت خوف به پیامبران ‌در قرآن  

قرآن کریم در موارد متعددی صراحتا به پیامبران نسبت خوف داده است ، و چنین نسبتی را منافی شأن نبوت نمی‌داند . حال اگر این نسبت ، اهانت به آنان باشد ، آیا می‌توان گفت که قرآن کریم به پیامبران (ص) اهانت نموده است ؟

خداوند متعال در قرآن کریم با صراحتِ تمام از خوف پیامبر اولوالعزمی چون حضرت موسی (ع) در ابلاغ رسالت الهی و نیز تکلم او به این خوف در پیشگاه الهی ، آن هم دقیقا بعد از فرمان خداوندی به دعوت فرعون و قومش ، سخن گفته و می‌فرماید :

« وَإِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنْ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ یَتَّقُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِی » .

 « (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت موسى را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو * قوم فرعون ، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمى کنند؟! *(موسى) عرض کرد: « پروردگارا! از آن می‌ترسم که مرا تکذیب کنند » .

سوره شعراء آیه10 الی12

« ... وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِی * قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ و َنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً فَلاَ یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنْتُمَا وَ مَنْ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ » .

« و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند مى ترسم مرا تکذیب کنند!  فرمود: «بزودى بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) مى کنیم، و براى شما سلطه و برترى قرار مى دهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمى یابند شما و پیروانتان پیروزید!» سوره قصص آیه 33 و34

 

« اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولاَ لَهُ قَوْلا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى * قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَنْ یَطْغَی * قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى » .

بسوى فرعون بروید که طغیان کرده است! * اما بنرمى با او سخن بگویید شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد! * (موسى و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این مى ترسیم که بر ما پیشى گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند (و نپذیرد)!» * خداوند فرمود : « نترسید ! من با شما هستم (همه چیز را) مى شنوم و مى بینم! » .

سوره طه آیه 42 الی46

 

حال جای این سوال است که آیا قرآن به حضرت موسی (ع) اهانت نموده است ؟ و آیا کسی اگر بگوید که رسول خدا (ص) از ابلاغ ولایت امیر المؤمنین(ع) که انکار و دشمنی و دودستگی جامعه نوپای اسلامی را به دنبال ‌داشت ، خوف داشته است ، به پیامبر(ص) اهانت و جسارت نموده است ؟

 

همچنین خداوند خوف حضرت موسی (ع) از این که به دست فرعونیان به خاطر قتل شخص قبطی ، کشته شود سخن گفته و می‌فرماید :  

« قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِی» .

عرض کرد: «پروردگارا! من یک تن از آنان را کشته ام ، مى ترسم مرا به قتل برسانند! سوره قصص آیه 33 و34

«... وَلَهُمْ عَلَىَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِی » . 

و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهى دارند مى ترسم مرا بکشند .سوره شعراء آیه 14

قرطبی در تفسیر این آیات می‌نویسد :

وقد مضى فی طه ذکره وخاف موسى أن یقتلوه به ودل على أن الخوف قد یصحب الأنبیاء والفضلاء والأولیاء مع معرفتهم بالله وأن لا فاعل إلا هو إذ قد یسلط من شاء على من شاء .

و موسى از این که آنان او را به خاطر آن قبطی به قتل رسانند ، ترسید که ، بر این نکته دلالت دارد که گاهی با وجود معرفت به خداوند و درک این نکته که فاعلی جز او نیست ، خوف مصاحب و همراه انبیاء وبزرگان و اولیای الهی بوده است زیرا که گاهی خداوند هر که را بخواهد بر هر که بخواهد مسلط می‌نماید .

الجامع لأحکام القرآن ، القرطبی ، ج 13 ص 92

 

در بسیاری از منابع اهل سنت از طریق عایشه و ابن عباس ، این گونه آمده است که رسول خدا (ص) تا زمانی‌که آیه « یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ » نازل نشده بود ، محافظ و نگهبان برای خود داشتند ،‌ با توجه به تصریح علمای اهل سنت مبنی بر نزول این آیه در مدینه و بلکه در اواخر بعثت نازل شده همان گونه که ابن کثیر دمشقی از ارکان وهابیت می‌نویسد :

... والصحیح أن هذه الآیة مدنیة ، بل هی من أواخر ما نزل بها .

نظر صحیح این است که نزول این آیه در مدینه بوده و بلکه از آخرین آیاتی است که نازل شده ، است .

تفسیر القرآن العظیم ، ابن کثیر الدمشقی ، ج 2 ص 80 ،

 

حال این سوال اساسی مطرح می‌شود که ، آیا این نگهبانی و حراست طولانی چندین ساله ، نشان خوف و به تبع آن جسارت به ساحت رسول خدا (ص) نخواهد بود؟ و آیا طبق نظر کسانی که نسبت خوف به پیامبر (ص) را اهانت به ایشان تلقی می‌کنند ، اهانت نمی‌باشد؟!

کمپین رهروان غدیر